لحظه های خیس

لحظه های خیس

خدایا

به من زیستی عطا کن، که در لحضهٔ مرگ

بر بی‌ثمریِ لحضه‌ای که برایِ زیستن گذشته است حسرت نخورم.

و مردنی عطا کن که بر بیهودگی‌اش، سوگوار نباشم.

بگذار تا آن را من، خود انتخاب کنم اما آن چنان که تو دوست داری…

…نسیمِ امید بر چهره‌ام می‌وزد و من در نشئهٔ مطبوعِ نیست شدن‌هایم غرقه در شکر و اشک

در انتظار آنم که از آن پر شوم.

نوشته شده در شنبه 22 بهمن 1390برچسب:,ساعت 21:19 توسط نفس| |

خدایا کفر نمی گویم

 

پریشانم

 

چه می خواهی تو از جانم !

 

مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی

 

 

 

خداوندا !

 

اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی

 

لباس فقر پوشی

 

غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیندازی

 

و شب ، آهسته و خسته

 

تهی دست و زبان بسته

 

به سوی خانه باز آیی

 

زمین و آسمان را کفر می گویی ! نمی گویی ؟

 

 

 

خداوندا !

 

اگر در روز گرما خیز تابستان

 

تنت بر سایه دیوار بگشایی

 

لبت بر کاسه مسی قیر اندود بگذاری

 

و قدری آن طرف تر عمارت های مرمرین بینی

 

و اعصابت برای سکه ای این سو و آن سو در روان باشد

 

زمین و آسمان را کفر می گویی ! نمی گویی ؟

 

 

 

خداوندا !

 

اگر روزی بشر گردی

 

زحال بندگانت با خبر گردی

 

پشیمان می شوی از قصه خلقت

 

از این بودن ، از این بدعت

 

 

 

خداوندا تو مسئولی

 

 

 

خداوندا !

 

تو می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است

 

چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است.

نوشته شده در شنبه 22 بهمن 1390برچسب:,ساعت 21:17 توسط نفس| |

زن عشق می کارد و کینه درو می کند....

دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر....

می تواند یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی .....

برای ازدواجش در هر سنی اجازه ولی لازم است و تو هر زمان بخواهی به لطف قانونگذار می توانی ازدواج کنی ........

در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ............

او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی ..........

او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی .........

او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد .........

او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ........

او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر .........

و هر روز او متولد می شود ، عاشق می شود  ، مادر می شود ، پیر می شود و می میرد.....

و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد .......

نوشته شده در شنبه 22 بهمن 1390برچسب:,ساعت 21:15 توسط نفس| |

كدام كلمه مرا به عشق نزديك مي كند. ديگر مجالي براي نوشتن نيست،

 به دنبال پنجره اي مي گردم كه به آفتاب نرسيده گشوده شود. چرا بهاري نيست

 چرا كسي فاصله هاي بين غروب و پنجره بي گلدان را نمي شكند براي دوست

 داشتن مگر چقدر فرصت مانده است.

 

 

دلی که از بی کسی غمگین است،

هر کسی را می تواند تحمل کند،

هیچ کس بد نیست.

دلی که در بی اویی مانده است،

برق هر نگاهی جانش را می خراشد.

((دکتر علی شریعتی))

 

جمله ی من عاشقم این روزا تکراری شده

یه بهونه واسه گذار بی کاری شده

فکر نکن که عاشقی یک لحظه خیره شدنه

روز و شب نالیدنه، زود یا دیر خوابیدنه

رنگ و زیبایی مرا که عشق نیست

عشقی که از رنگ و زیبایی بیاد اون عشق نیست

خیلیا فکر می کنن که عاشقی گفتن جمله دوستت دارمه

هرکی رو دیدم که آب و رنگ داره، زود میگن اون خودشه، اون یارمه، دلدارمه ، نور ماه تارمه

نوشته شده در شنبه 22 بهمن 1390برچسب:,ساعت 21:7 توسط نفس| |

اومدي شبيه بارون دله من خسته خاكه

واسه اون نم نمه چشمات ، نميدوني چه هلاكه

نمي دوني ، نميدوني واسه من چقدر عزيزي

شايدم مي دوني اما منو باز به هم ميريزي

نمي دونم چي رازيه كه تو چشمات خونه كرده

هر چي هست اونقدر قشنگه كه منو ديوونه كرده

 

نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت 11:52 توسط نفس| |

آره بازم منم همون دیونه همیشگی

فدای مهربونیات چه میکنی با سرنوشت؟!

دلم واست تنگ شده بود این نامه رو برات نوشت!

حال من و اگه بخوای رنگ گلای قالیه

جای نگاهت بدجوری تو صحن چشمام خالیه

ابرا همه پیش منن اینجا هوا پر از غمه

از غصه هام هرچی بگم جون خودت بازم کمه

دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون

فریاد زدم یا تو بیا یا منو پیشت برسون

فدای تو یه وقت شبا بی خوابی خسته ات نکنه

غم غریبی عزیزم سرد و شکسته ات نکنه

چادر شب لطیفتو از روت شبا پس نزنی

تنگ بلور آبتو یه وقت ناغافل نشکنی

اگه واست زحمتی نیست بر سر عهدمون بمون

منم تو رو سپردمت دست خدای مهربون

راستی دیروز بارون اومد منو خیالت تر شدیم

رفتیم تا اوج آسمون با ابرا هم سفر شدیم

از وقتی رفتی آسمون پر کبوتره

زخم دلم خوب نشده از وقتی رفتی بدتره

فدای تو نمی دونی بی تو چه دردی کشیدم !

حقیقتو واست بگم به آخر خط رسیدم

رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی

قسمت تو سفر شدو قسمت من آوارگی

به خاطرت مونده یکی همیشه چشم به راهته

یه قلب تنها و کبود هلاک یک نگاهته

من میدونم‌من میدونم همین روزاعشق من ازیادت میره

بعدش خبر میدن بیا که داره عشقت میمیره

عکسای نازنین تو با چند تا گل کنارمه

یه بغض کهنه چند روزه دائم در انتظارمه

تنها دلیل زندگی! با یه غمی دوست دارم

داغ دلم تازه میشه اسمتو وقتی میارم

وقتی تو نیستی چه کنم با این دل بهونه گیر

مگه نگفتم چشاتو از چشم من هیچ وقت نگیر

حرف منو به دل نگیر همش غم غریبیه

تو رفتی من غریب شدم چه دنیای عجیبیه!

میگم شبا ستاره ها تا می تونن دعات کنن

نورشون بدرقه پاکی لحظه هات کنن

تنها دلیل زندگیم!

با یه غمی دوستت دارم... 

نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت 11:50 توسط نفس| |

 عشق یعنی با تو خواندن از جنون
شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی سوختنها از درون
شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی سوختن تا ساختن
شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی عقل و دین را باختن
شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی دل تراشیدن ز گل
شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
هعشق یعنی گم شدن در باغ دل
شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی تو ملامت کن مرا
شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی می ستایم من تو را
شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی در پی تو در به در
شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی یک بیابان درد سر
شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی با تو آغاز سفر
شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی قلبی آماج خطر
شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی تو بران از خود مرا
شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی باز می خوانم تو را
شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی بگذری از آبرو
شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی کلبه های آرزو
شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی با تو گشتن هم کلام
شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی انتظار یک سلام
شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه

عشق یعنی دستهایی رو به دوست

شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی مرگ در راهت نکوست

شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی شاخه ای گل در سبد

شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی دل سپردن تا ابد

شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی سروهای سربلند

شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی خارها هم گل کنند

شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی تو بسوزانی مرا

شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی سایه بانم من تو را

شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی بشکنی قلب مرا

شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی می پرستم من تو را

شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی آن نخستین حرفها

شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی در میان برفها

شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی یاد آن روز نخست

شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی هر چه در آن یاد توست

شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی تک درختی در کویر

شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی عاشقانی سر به زیر

شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی بگذری از هفت خان

شعر,شعر های عشقی,شعر های عاشقانه
عشق یعنی آرش و تیر و کمان


 
نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت 11:34 توسط نفس| |

 
1 - گرمی دست هایت چیست که دستهایم آنها را میطلبد ؟ در آینه چشمهایم بنگر چه میبینی؟ آیا میبینی که تو را میبیند؟ صدای طپش قلبم را میشنوی که فریاد میزند دوستت دارم؟ دوست ندارم که بگویم دوستت دارم. دوست دارم که بدانی دوستت دارم!
 
 

2- ای کاش کودک بودم ، تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه تو، همه چیز را فراموش می کردم.
 
 

3 - تو میروی و من فقط نگاهت میکنم، تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم، بی تو یک عمر فرصت برای گریستن دارم اما برای تماشای تو همین یک لحظه باقی است..
 
 

4 - در شیرینی بوسه غرق بودیم که ناگهان شوری اشک رابر لبانم احساس کردم و فهمیدم که این بوسه ی جدایس
 
 

5 - وقتیکه عاشق چشمات شدم تازه فهمیدم که زیبایی چیست وقتیکه تو رو در قلب کوچکم جای دادم تازه صدای ضربان قلبم را شنیدم وقتیکه دست در دستان تو نهادم تازه معنای گرمی را درک کردم لحظه ها و ثانیه هایی را که با تو سپری می کنم بیشتر پی به معنای زندگی می برم هنگامیکه به یاد تو هستم می فهمم که ارامش چیست و هرگاه به جدایی می اندیشم کنار خود سایه مرگ را می بینم
 
 

6 - خیلی سخته که بغض داشته باشی ، اما نخوای کسی بفهمه … خیلی سخته که عزیزترین کست ازت بخواد فراموشش کنی … خیلی سخته که سالگرد آشنایی با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگیری … خیلی سخته که روز تولدت ، همه بهت تبریک بگن ، جز اونی که فکر می کنی به خاطرش زنده ای … خیلی سخته که غرورت رو به خاطر یه نفر بشکنی ، بعد بفهمی دوست نداره … خیلی سخته که همه چیزت رو به خاطر یه نفر از دست بدی ، اما اون بگه : دیگه نمی خوامت
 
 
7 -  صدا کن مرا که صدایت زیباترین نوای عالم است صدا کن مرا که صدایت قلب شکسته ام را تسکین میدهد صدا کن مرا تا بدانم که هنوز از یاد نبرده ای مرا نشسته ام تا شاید صدایم کنی صدایم کنی ومحبت بی دریقت را نثارم کنی
 
 

8 - گر نیایی تا قیامت انتظارت می کشم. منت عشق از نگاه پر شرابت می کشم. ناز چندین ساله ی چشم خمارت می کشم. تا نفس باقیست اینجا انتظارت می کشم….
 

نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت 11:30 توسط نفس| |

عشق... لحظه ی دو نیم کردن سیب است
که نگران نباشی
چگونه تکه ی بزرگتر رابرای خودت برداری!

نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت 11:29 توسط نفس| |

یکشبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او

پـُر ز لیلا شد دل پـُر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق...دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم می زنی

دردم از لیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو ... من نیستم

گفت: ای دیوانه..لیلایت منم

در رگت پنهان و پیدایت منم

سال ها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یک جا باختم

کردمت آواره ی صحرا...نشد

گفتم عاقل می شوی...اما نشد

سوختم در حسرت یک یا رَبت

غیر لیلا ..بر نیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سرمیزنی

در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:,ساعت 10:59 توسط نفس| |


Power By: LoxBlog.Com